هنگامى كه برآن شديم تا شماره هايى از (پژوهشهاى قرآنى) را به بررسى و نقد
تفاسير قرن چهاردهم اختصاص دهيم, مهم ترين و نامدارترين تفاسير عصر را به
گونه اى همسان, با نگاه تحقيق مورد توجه قرار داديم, امّا آنچه از پسِ اين
پژوهش حاصل آمد, به خوبى نشان داد كه درميان تفاسير سده اخير, (الميزان)
از امتيازها و ويژگيهايى برخوردار است, تا آن جا كه نمى توان به آسانى
نگاه از دشتهاى سبز نوآوريهايش برگرفت و گستره ارزشهايش را با يك نگاه,
پشت سرگذاشت.
اين بود كه (الميزان), شماره اى ويژه را دراين پژوهش به خود اختصاص داد
وگواه اين بايستگى, مجموعه مطالبى است كه هم اكنون در پيش رو داريد, چه
اين كه اگر دليلى برامتيازهاى الميزان جست وجو كنيم, محتواى آن, سبك وشيوه
بيان و تحقيق واستدلالهاى آن واصول و قواعدى كه به كار گرفته, خود بهترين
دليل است, بى آن كه نيازى به وصف وتمجيد داشته باشد.
علامه طباطبايى(ره) كار تدوين تفسير را درحدود سال 1374 قمرى آغاز كرد ودر
شامگاه بيست وسوم ماه رمضان 1392 قمرى تدوين اين اثر گرانسنگ را به پايان
برد. 1
بايد يادآور شد كه توجه علامه به مقوله تفسير و تبيين مفاهيم ومعارف
قرآنى, به زمانى بس دورتر بازمى گردد, چه اين كه در ساليانى پيش ازسال1360
قمرى وقبل از اقامت در قم; يعنى آن زمان كه وى در زادگاه خود تبريز مى
زيست, در تكاپوى همين ايده, به گردآورى آيات مربوط به (معاد) پرداخت و پس
ازآن , كارتحقيق را بيش از پيش, به احاديث تفسيرى و پيرايش و دسته بندى
آنها متوجه ساخت.
علامه پس از ورود به حوزه علميه قم, به بررسى شرايط وموقعيت علمى ومناسبات
حوزه وجامعه پرداخت و به زودى دريافت كه حوزه در دو زمينه نيازمند تقويت
است:
نخست, در زمينه مباحث ومطالعات و پژوهشهاى قرآنى و سپس تعمق درمسائل عقلى,
چه اين كه قرآن به عنوان اصلى ترين منبع شناخت دين, آن گونه كه بايد,
درميدان مباحثات حوزوى حضور نداشت و به رغم اصول باورى و اجتهاد پذيرى,
ذهنها ناخودآگاه گرفتار نوعى وسواس اخبارى گرى شده بود! تقليدى در پوشش
اجتهاد واخباريتى در لباس اصولى بودن!
اوخود دراين باره چنين اظهار داشته است:
(وقتى به قم آمدم, مطالعه اى در وضعيت تحصيلى حوزه كردم و فكرى در باره
نيازهاى جامعه اسلامى. بين آن نيازها و آنچه موجود بود, چندان تناسبى
نديدم. جامعه احتياج به شناخت گنجيه هاى علوم قرآن داشت, ولى حتى يك درس
رسمى تفسير قرآن هم وجود نداشت!
جامعه ما براى اين كه بتواند عقايد خودش را درمقابل عقايد ديگران عرضه كند
وازآنها دفاع نمايد, به قدرت استدلال عقلى احتياج داشت, ولى چنين درسهايى
درحوزه تدريس نمى شد… درحوزه ها فقط فقه واصول بود كه بخشى ازمحتواى سنت
پيامبر(ص) وائمه(ع) را مورد بررسى قرار مى داد… نه از فلسفه ومعقول خبرى
بود و نه از تفسير قرآن ونه از ساير بحثهاى كتاب و سنت!
برخود لازم ديدم كه يك درس فلسفه و يك درس تفسير قرآن ويك درس اخلاق درحوزه شروع كنم واين سه درس را شروع كردم.) 2
اين احساس مقدس واين ادراك عينى و بينش صحيح درزمينه مباحث قرآنى, به
تشكيل جلسـات متعدد قرآنى وسرانجـام تدوين تفسير گرانسنگ الميـــــزان
منتهى شد. تفسيرى كه از ديد صــاحب نظران, اگر ممتازترين كار قرآنى در قرن
اخير به شمار نيايد, دررديف ممتازترينها مى باشد. تفسيرى كه از ديدگاه استاد شهيد
مطهرى, يك قرن مى بايست بگذرد, تا قدر وجايگاهش به درستى شناخته شود. 3 و
از جهاتى بهترين تفسيرى است كه درميان شيعه و سنى از صدر اسلام تا امروز
نوشته شده است.4
اهتمام علامه به تدوين الميزان, درفضايى صورت گرفت كه تنها ملاك فضل و
استادى, تدريس فقه و اصول به شمار مى آمد وديگران ـ حتى مفسران ـ ارجى
ويژه و بايسته نداشتند وچه بسا اشتغال به غير فقه و اصول, از منزلت علمى
وحوزوى واجتماعى آنان مى كاست! وپرداختن به كار تفسير و تبيين قرآن
(تضحيه) شناخته مى شد! 5
آرى, آن اقدام خالصانه كه علامه از سر اعتقاد وتعهد و مسؤوليت پذيرى انجام
داد, سبب شد, تا اثر علمى او چه در زمينه تفسير وچه درمباحث عقلى پايدار
بماند; پايدارتر از همه تلاشهاى فقهى واصولى معاصرش.
امروز جامعه فرهيختگان, به مطالعه آثار علامه احساس نياز دارند واقبال به
انديشه ها و دستاوردهاى او, بيش از گذشته است, درحالى كه نسل حاضر, اكنون
مجاز به تقليد ازآراى فقهى فقيهان گذشته نيستند وآنچه ازاين آراى فقهى در
صفحات كتاب ثبت گرديده است, امتيازى شگرف و تحول آفرين وعطش زا برساير
آثار پيشين ندارد.امّا الميزان, اكنون تازه است وبايد آن را از نو شناخت.
(كلمة طيّبة كشجرة طيّبة اصلها ثابت و فرعها فى السّماء تؤتى اكلها كلّ حين باذن ربّها) ابراهيم / 24
كلمه پاكيزه چونان درختى طيب است, اصلش بر قرار و شاخه هاى آن درآسمان, هرزمان به اذن پروردگارش ثمرى ويژه مى دهد.
اين است كه الميزان حتى پيش ازآن كه درميان جامعه خويش شناخته شود,
درمحافل علمى ديگر نامدار مى شود. وقبل ازاين كه درمحيطى كه تدوين يافته
است تجديد چاپ شود, بارها در لبنان تجديد چاپ مى شود. و پيش ازاين كه
متفكران شيعى به نقد و تحليل آن بپردازند, درهمان آغاز, استادان مصرى از
علامه تقدير مى كنند والميزان را ارج مى نهند. 6
آنچه الميزان را برساير تفاسير برترى مى بخشد, چند نكته است:
اولاً, عصر علامه عصر دسترسى به منابع انبوه ومدارك فراوان قرآنى و تفسيرى
وروايى وعلمى بوده است و برخلاف مفسران پيشين, وى با اشراف بر مهم ترين
منابع معرفتى به كار تفسير پرداخته و ازهر تفسير, زيباترين و درست ترين
نظريه را برگزيده وكاستيهاى آنها را فروهشته است واين همان چيزى است كه ما
از آن به عنوان (الميزان, نگاه از اوج) ياد كرده ايم.
ثانياً, شخصيت علمى و زواياى معرفتى وتوان عقلى و فلسفى علامه, جامعيت
وصلابتى به انديشه و برداشتها و روشهاى شناختى وى بخشيده است كه دركم تر
مفسّرى مى توان همانندش را سراغ گرفت.
او از فقه, حكمت, عرفان, حديث, رياضى, هيئت, ادبيات و… برخوردار بود واين
همه, ذهن او را صاف و آينه گون ساخته بود وآنچه دراين آينه فرخنده درخشيد,
قرآن بود.
ثالثاً, علامه با اين كه قبل از هر وصفى, به عنوان شخصيتى عقلى و فلسفى و
عرفانى شناخته مى شد, برخلاف بسيارى از فيلسوفان مفسر و عارفان تأويل گرا
ويا علم گرايان توجيه گر, سعى داشت تا قلمرو آرا و فرضيه هاى علمى و فلسفى
را از ساحت قرآن و تفسير متمايز سازد وآنها را درهم نياميزد. نه تطبيق
قرآن بر فرضيات علمى و تجربى وتكامل پذير بشر را مى توانست بپذيرد و نه
تأويل قرآن بر پايه مكاشفات عرفانى و يا توهمات صوفيانه را, ونه اعتماد
كردن بر روايات ضعيف, مخدوش و متناقض را!
او براين اعتقاد بود كه تطبيق قرآن بر مسائل علمى ـ تجربى و حتى مسائل
فلسفى وعرفانى, چيزى جز تحميل شناختهاى محدود و مقطعى بشر بر قرآن نيست و
قرآن نه پذيراى چنين تحميلى است و نه نيازمند بدان.
چنانكه در جاى جاى اين مجموعه به تفصيل ياد شده است, يكى از مختصات تفسيرى
الميزان, (تفسير قرآن به قرآن) است وچه بسا اين تعبير به ذهن برخى
ناآشنايان و زود داوران, چنين خطور دهد كه علامه براى سنت وعترت, نقشى
قايل نيست! درحالى كه به يقين مى توان گفت, ارج نهادن به عقل و منطق
وبكارگيرى شيوه (تفسير قرآن به قرآن) درمكتب علامه, هرگز به معنــاى
انكـار جايگاه رفيع سنت و بيان معصومان(ع) در تبيين قرآن نيست, بلكه او براى سنت پيامبر(ص) وبيان ائمه(ع) ارجى گران قائل است و مى نويسد:
(قرآن دربيان مقاصد خويش, سنت نبوى را اعتبار بخشيده و آن را الگو قرار داده است.) 7
وى درباره ناهنجاريهايى كه بر عترت, پس از رسول(ص) رفته است, با اندوهى سخت مى نويسد:
(آنچه پس از رسول خدا(ص) درامر خلافت رخ داد, اختلافاتى را در آراى امت
نسبت به اهل بيت رسول خدا(ص) درپى داشت… وحال آن كه رسول خدا درمورد آنان
سفارشى خدشه ناپذير كرده وفرموده بود: از ايشان علم را فراگيريد وبه آنان
چيزى نياموزيد; زيرا آنان عالم ترين به كتاب خدايند و درتفسير قرآن به غلط
نمى افتند ودرفهم قرآن به خطا نمى روند.) 8
به نظر علامه, جدايى مسلمانان ازمكتب اهل بيت بزرگترين ضربه اى بود كه به علوم ومعارف قرآنى وارد گشت!
(وهذا اعظم ثلمة انثلم بها علم القرآن وطريق التفكر الّذى يندب اليه.) 9
علامه با اين كه مطالب قرآنى را به نظريات و فرضيات علمى نياميخته است,
ولى ازطرح مباحث اجتماعى واصولاً مسائل علمى كوتاهى نكرده وبا طرح به موقع
مسائل نظرى ونكات علمى وتاريخى واخلاقى, به تفسيرخويش, حضورى فعال وسازنده
درصحنه حيات فردى واجتماعى امت اسلام بخشيده است; زيرا او قرآن را در همه
زمينه هاى زندگى انسان صاحب نظر و داراى سازندگى وخلاقيت مى داند ومى
نويسد:
(قرآن كريم با منطق و روش تشريعى خويش, همه شؤون زندگى انسان رامورد توجه
قرار داده است, بى آن كه قيد و شرطى دركار باشد… پس قرآن با همه علوم وهمه
ساز وكارهاى زندگى بشر رابطه دارد, انسان را به تدبّر و تفكر فرا مى خواند
و به سوى علم, بسيج مى دارد وبه سوى هرچيزى كه درسعادت زندگى اجتماعى
انسان تأثير دارد, دعوت مى كند, مانند: اخلاق, شرايع, حقوق, احكام اجتماعى
و… ) 10
بــا اين كه بخش مهمى از (الميزان) به طرح مبـاحث گونـاگون فكرى, فرهنگى, سياسى و اجتماعى اختصاص يافته است, ما دراين مجال, فرصت نيافته ايم كه به
آن بخشى از ذخاير (الميزان) توجه شايانى داشته باشيم وچه بسا طرح بخشهايى
ازآن مباحث, خود نيازمند مجموعه اى مجزا و مجله اى ويژه باشد. بدان اميد
كه پژوهشگران, اين راه را پى گيرند واين خلأ پژوهشى را درمجالهاى بايسته
پركنند.
مطلق انگارى ومطلق نگرى, از نشانه هاى سبُك انديشى وساده پندارى است! اگر
ما دراين نگاه آغازين ويا درلابه لاى مباحث آينده اين مجموعه, سخن از
اوجها و ارزشهاى علمى علامه والميزان به ميان آورده ايم ولب به تمجيد و
بزرگداشت آن دو گشوده ايم, هرگز بدان معنا نيست كه علامه, شخصيت مطلق علمى
است والميزان, نهايى ترين وكامل ترين كارى است كه مى توانسته است در تفسير
قرآن صورت پذيرد!
ترديدى نيست كه كار بشر ـ حتى انديشمندان ومتفكران بزرگ بشرى ـ دركنار همه
مزايا وكمالاتش, ازكمبودها و كاستيهايى نيزهمواره برخوردار بوده وهست. بى
آن كه كمبودها بتواند مزايا وارزشهاى وجود ايشان را انكار كند و يا به
فراموشى سپارد.
علامه والميزان نيز ازاين قاعده مستثنى نيستند, ازاين رو سعى شد تا دراين
شماره, همراه با بيان مزايا وامتيازهاى والاى الميزان, به بخشى از نقدها
مجال طرح داده شود, هرچند كسانى آن نقدها را نپذيرند يا پاسخى علمى بدانها
دهند.
اميد است كه اين تلاش, گامى بايسته و ارزشى, در راه تفسير و فهم كتاب
الهى, و تقديرى از علامه طباطبايى, مفسر بزرگ قرآن, به شمار آيد.
1. طباطبايى, سيد محمد حسين, الميزان فى تفسيرالقرآن, 20/398.
2. اولين يادنامه علامه طباطبايى, نقش علامه درمعارف اسلامى, مصباح يزدى, 196.
3. شهيد مطهرى, مرتضى, احياى تفكر اسلامى, ضميمه كتاب حق وباطل, 86.
4. همان.
5. مطهرى, مرتضى, ده گفتار, 146.
6. دومين يادنامه علامه طباطبايى, چاپ اوّل, مؤسسه تحقيقات ومطالعات فرهنگى, 285.
7. طباطبايى, سيد محمد حسين, الميزان, 5/272.
8. همان, 5/274.
9. همان, 5/275.
10. همان, 3/271.